رنه سینانی

بیوگرافی کامل رنه سینانی از زبان خودش

خواندن این مطلب 12 دقیقه زمان میبرد

بروز‌رسانی‌شده در تاریخ 1402/08/03

اگر بخواهیم یکی از متفاوت‌ترین اساتید موفقیت در ایران را نام ببریم قطعا رنه سینانی یکی از آن هاست. فردی که در سن کمتر نسبت به دیگر اساتید این حوزه به موفقیت‌های جذابی رسیده است. داستان رنه به ما می‌گوید که چرا و چطور او به بهترین استاد موفقیت ایران تبدیل شد. پیشنهاد می‌کنم آن را از زبان خودش بخوانید.

رنه سینایی هستم یه خواهر کوچیکتر از خودم دارم و کلا در خانواده ۴ نفره هستیم. اصالتآ ارمنی هستیم. معنی رنه: از ریشه کلمه رنسانس می‌آید که در زبان فرانسوی یعنی نوسازی یا تولدی مجدد.

وقتی من متولد شدم پدرم کارآفرین خیلی موفقی بوده تا اینکه یکسری مشکلات کاری پیش میاد کلآ ورشکسته میشه و کارش رو از دست میده، از همون دورانی که من یادم می‌اومد، برام جالب بود که زندگی با پول چه قدر راحت میشه. چون خوشبختانه توی برهه‌ای به دنیا اومدم که پول زیاد بود و تونستم یک مقایسه داشته باشم بین زمانی که پول هست و زمانی که پول نیست! از آن زمان که کلی اسباب بازی‌های جدیدی می‌تونستم بخرم تا زمانی که حتی پول مدرسه و خرج روزانه‌ام را به سختی می‌تونستم داشته باشم.

درآمدزایی از ۱۶ سالگی

حس کردم که دیگه وقتشه منم دست به کار شم و از ۱۶ سالگی کم کم برای خودم درآمدزایی رو شروع کردم؛ سعی می‌کردم فرصت‌هایی رو پیدا کنم که بتونم با مهارت‌هایی که دارم یک منبع درامدزایی داشته باشم. خوشبختانه پدرم خیلی به حوزه تکنولوژی علاقمنده و همیشه سعی می‌کرد در خونه کامپیوتر داشته باشیم.

از همون دوران به شدت عاشق کامپیوتر شده بودم و میرفتم بازی‌های مختلف رو پیدا می‌کردم، بعد به نحوه کرک کردن بازی علاقه‌مند شدم. یادمه در دوران مدرسه یه ویروسی نوشته بودم که وقتی به بچه‌ها می‌دادم سیستم‌شون دیگه روشن نمی‌شد. درسته یه کار منفی بود اما من از درون خیلی خوشحال بودم به خاطر اینکه یه مزیتی انگار دارم و می‌تونم یکسری کارها با کامپیوتر انجام بدم.

کم کم به فکر درآمد بودم چون واقعا وضعیت اقتصادی وخیم بود درحدی که برای اینکه پول کرایه تاکسی رو ندم پیاده به خونه برمیگشتم. (حدودا ۲ ساعت پیاده رویی)

اولین درآمدها

یه وب‌سایتی پیدا کردم که بازی‌های موبایل برای دانلود قرار میداد، تو سایت ایمیلی براشون زدم که آقا کسی رو نمی‌خواید کمک‌تون کنه؟ جواب داد بلدی اینکار رو انجام بدی؟ گفتم آره ولی در واقعیت هیچی نمیدونستم. فقط حس می‌کردم که می‌تونم از پسش بربیام. بعد گفت روزانه این اینکار رو برام انجام بده. بعد گفتم اولین کار رو شما راهنمایی کنید که چجوری انجامش بدم؟ گفت میری این بازی‌ها رو اینجوری برمیداری متن معرفی بازی رو می‌نویسی، بعد عکسش رو پیدا میکنی به ما میدی و ما هم روی سایت میزاریم. (گفتم چقدر عالی)

یادم میاد اون موقع بچه‌ها روزی ۲ هزار تومان پول توجیبی می‌گرفتند، من از طریق این سایت روزی ۸ هزار درآمدزایی داشتم و حس خیلی خوبی گرفته بودم. این حس خوشحالی زیاد ادامه نداشت تا اینکه بعد مدتی برام ایمیل فرستادن که آقا ما دیگه نمی‌خوایم همکاری کنیم میخوایم سایت رو کاملآ ببندیم.

رفاقت با کتاب

به خاطر ورشکستگی پدرم مشکلاتی پیش اومده بود، از نظر اقتصادی وضع بدتر شده بود و از محلی که بودیم به جای دیگه مهاجرت کردیم. در محله جدید من هیچکسو نمیشناختم اونجا خیلی تنها شده بودم برای اینکه دوستامو ببینم باید یک روزی رو مشخص میکردم که میرفتم به اون محله دوباره با دوستام بازی میکردم، قبل از اینکه هوا تاریک بشه باید برمی‌گشتم. اون تنهایی‌ها باعث شده که من کتاب زیاد بخونم و این به من خیلی کمک کرد که در تولید محتوا برای وب سایت موفق عمل کنم. با محتوا خیلی راحت بودم و محتوا تولید کردن برای من کار آسونی شده بود. (در مدرسه هم انشای خوبی داشتم)

اگر اون شرایط‌ برایم پیش نمی‌اومد، کتاب نمی‌خوندم فرآیند تولید محتوا رو یاد نمی‌گرفتم. الان فقط کتاب‌های خاص رو میخونم و میشه گفت تقریبا اکثر کتاب‌هایی که در حوزه کاری من هست رو خوندم.

مقاله پیشنهادی: کسب درآمد از تولید محتوا با ۱۳ ایده پولساز

دوران کنکور و دانشگاه

در دوران کنکور ریاضی و فیزیکم عالی بود، تو المپیاد مقام میاوردم و روی روزنامه‌ها اسمم چاپ میشد. حس غروری رو گرفته بودم. پشت بوم خونه‌مون یه انباری (۲*۱) داشتیم و تمام وسایل‌ها رو تخلیه کردم و یک موکت یک در دو متر خریدم و تو اون فضا یه میز یه صندلی یه موکت رو قرار دادم و گفتم یک سال خودم رو اینجا حبس می‌کنم تا کنکور قبول بشم. در قرنطینه کامل بودم، با دوستام ارتباط نداشتم یکسال خوندم تا بالاخر کنکور دادم.

روز بعدش گفتم کنکور که تموم شد باید سرکار بروم؛ اولین جایی که پیدا کردم پیش پدر یکی از دوستام که کار تاسیساتی ساختمانی انجام می‌دادند، به عنوان کارگر رفتم اونجا برای کارگری و ماهیانه ۷۰ هزار تومان بهم میداد.

آقا نتیجه کنکور اومد، با خودم گفتم یه دانشگاه دولتی قبول شدم دیگه! اصلآ چرا اینقدر زور میزدم برای قبولی در کنکور؟ به خاطر اینکه پول دانشگاه آزاد رو نداشتم. دوستم زنگ زد گفت آقا من رتبه ۹۰۰ شدم قطعا دانشگاه سراسری رو آوردم، رنه تو ببین چقدر شدی؟! رفتم نگاه کردم رتبه‌ام شده ۱۰ هزار!!!

یادمه دو ماه افسردگی شدیدی گرفته بودم و اصلا نمی‌خواستم کسی رو ببینم خودم رو تو خونه حبس کرده بودم گفتم من این همه زحمت کشیدم که کنکور یه جای خوب قبول بشم تهش این شد.

اونجا که کارگری هم میکردم پولی کمی بهم میدادند و رفتم گفتم آقا حقوقم کمه گفت همین که هست نمی‌خوای نیا، منم گفتم خوب اینقدر راحت جایگزین میشم برم خیلی بهتره. باید میرفتم دانشگاه ثبت نام می‌کردم .من کل پولی که جمع کرده بودم نزدیک ۵۰۰ هزار تومان بود، شهریه دانشگاه آزاد (واحد تهران جنوب دانشکده صنایع) اون موقع ۱ میلیون بود، برای ثبت نام اما می‌تونستم قسطی پرداخت کنم.

رشته مورد علاقه‌ام مهندسی صنایع قبول شدم. ترم اول رو قسطی ثبت نام کردم، گفتم خدایا چیکار باید بکنم این شهریه رو از کجا بیارم، دیگه جایی هم نمی‌تونم کار کنم. ترم اول شروع شده بود و منم با سیستم دانشگاه آشنا نبودم.

سمیناری که زندگی‌ام را زیر و رو کرد

رنه

رنه سینانی راه خودش رو به دانشگاه باز کرد. اما ظاهراً سرنوشت جایی در همین دانشگاه قرار بود که دست‌هایم رو بگیره و منو به مقصد امروزم برساند. در همان روز اول دانشگاه، در حیاط نشسته بود که بنری با عنوان سلسله سمینارهای کارآفرینی را دیدم؛ روز برگذاری رفتم تو سمینار و دیدم کلا ۲۰ نفر در سمینار حضور دارند و بعد استاد میانسالی با موهای بلند سفید اومد و گفت مریض اول کیه؟ یکی دستش رو بالا گفت مثلا استاد این کارو که هفته پیش گفته انجام دادم مثلا این اتفاقات افتاده این برگشت گفت تو باید این کارو بکنی.

من خیلی علاقه داشتم به حوزه بیزینس و کسب و کار اون ۲ ساعت که ما اونجا بودم انگار رو ابرها بودم یعنی دقیقا همون جایی که آرزوش رو داشتم. آخر سمینار رفتم باهاش صحبت کردم گفتم استاد می‌خوام کسب و کار راه‌اندازی کنم، ازتون مشاوره میخام، برگشت گفت تو موفق میشی، گفتم خوب چیکار کنم؟ گفت برو راهتو پیدا کن همین …

اولین تلاش‌های کارآفرینی

اولین کارآفرینی رو در دوران دانشجویی انجام دادم؛ دوتا از دوستام رو جمع کردم گفتم خوب بیایید کار فروش درخت کریسمس رو شروع کنیم، رفتیم ۵۰۰۰ تراکت چاپ کردیم و یکی از دوستانمون وانت داشت دو نفر نشستن پشت وانت شب ساعت ۱۲ تا ۳ صبح میرفتیم مناطق بالای شهر چون گفتیم مخاطبامون اونجان ،کسایی که حاضرن برای درخت کریسمس پول بدن. ۵۰۰۰ تراکت رو انداختیم توی خونه‌ها خیلی خوشحال برگشتیم فکر می‌کردیم اولین فروش رو میزنیم و میریم شام میخوریم دیگه عشق و حال می‌کنیم.

هر چی منتظر موندیم روز بعد کسی زنگ نزد، روز بعدش کسی زنگ نزد، هیچی ناامید شدیم؛ منم پیش استاد رفتم و گفتم استاد این کار رو شروع کردیم و نتیجه‌ای بهمون نداد و استاد برگشت گفت ببین تو رگت رو هم بزنی کسی ازت خرید نمیکنه.

ایده بعدی رو امتحان کردم

این ایده به ذهنم رسید که مادرم خیلی به آشپزی علاقه داره و کلا دوره‌های فنی حرفه‌ای رو رفته، همیشه تو خونه آشپزی می‌کرد و کیک می‌پخت؛ گفتم ایده جالبی می‌تونه باشه که مادرم کیک درست کنه و من به کافی شاپ‌ها بفروشم. تجربه به دست آورده بودم، اولش رفتم با کافی شاپ‌ها صحبت کردم قبل از اینکه محصولی طراحی کنم، گفتم آقا ما تولید کیک داریم و با اکثر کافی شاپ‌ها کار می‌کنیم شما کیک خونگی میخوای؟ بعضیاشون گفتن اره.

اومدم خونه گفتم مامان یه کیک سیب، کیک هویج و یه کیک شکلاتی برام درست کن فردا میخوام بفروشم؛ مادرم باورش نمیشد و کیک رو آماده کرد. فردا با زحمت زیاد کیک‌ها رو رسوندم و پولشو گرفتم.

هر روز سفارشاتم بیشتر می‌شد و مامانم یه روز نمی‌رسید، یه روز گاز خراب می‌شد، و اونجا باز یه درس بیزینسی یاد گرفتم که تو تا وقتی که از محصولت مطمئن نشدی نمیتونی روی بازاریابیش کار کنی.

ورود به صنعت پوشاک

دوباره رفتم پیش استاد و گفتم گم شدم، هی این شاخه اون شاخه میپرم؛ گفت اشکال نداره تو هر شاخه‌ای که بپری اگر باعث شناخت خودت بشی خوبه!

اره اتفاقا فهمیدم مدیریت کردن بلدم چند نفر رو تونستم اینجا مدیریت کنم، گفت اشکال نداره حالا ببین به چی علاقه داری برو تو اون حوزه فروشت رو شروع کن، گفتم استاد واقعیت من به پوشاک خیلی علاقه دارم، گفت خوب برو شروع کن گفتم چیکار کنم؟ دقیقا گفت میری یک جایی که تولیدی لباس و کار کردن رو شروع میکنی و به عنوان کارگر میری اونجا. گفتم واقعا برم کارگری کنم؟ گفت اشکال نداره میخوای کار یاد بگیری تازه هم کار یاد میدن و‌ یه حقوقی هم میگیری.

اون روزی که من تصمیم به این کار گرفتم یکی از سخت‌ترین روزهای زندگیم بود. از طبقه بالا تک تک مغازها رو رفتم، گفتم آقا فروشنده نمیخواید؟ همه گفتن نه تا رسیدیم طبقه اول دقیقا اولین مغازه که گفت اره، سابقه فروش داری؟ من یه مدتی کوتاهی قایق صوتی حرارتی میفروختم، گفتم بله.

چقدر جنس لباس رو میشناسی؟ گفتم یه شناختی دارم یکسری توضیح براش دادم و گفتش فردا صبح ساعت ۹ بهترین لباست رو بپوش.

منم تو ذهنم این بود که فردا میام اینجا پشت دخل می‌شینم، مشتری میاد لباس‌ها رو بهش میدم خیلی شیک و مجلسی کار پیش میره. روز بعد رفتم نشستم اونجا بعد صاحب مغازه اومد و گفت اون طی رو بردار ببر بشور بیا اینجا طی بکش، شیشه‌ها رو از بیرون قشنگ با این روزنامه پاک کن تا بهت بگم چکار کنی؛ اصلا من جا خوردم!

تمام وجودم استرس گرفته بود الان یک نفر منو اینجا ببینه که شیشه پاک می‌کنم ابروم رفته. هیچی دل رو زدم به دریا شیشه رو داشتم پاک میکردم یه حس خیلی غمی دلم رو گرفته بودم اما در حین تمیز کردن شیشه، بغل رو نگاه کردم دیدم خود صاحب مغازه‌های دیگه دارن شیشه رو پاک میکنن، جلوی مغازه رو طی میکشن اونجا کم کم ترسه توی من شکست.

بعدآ خیلی راحت شیشه می‌شستم، طی می‌کشیدم و کم کم میدیدم که یه مشتری می‌اومد مغازه کلی جنس می‌تونستم بهش بفروشم؛ یعنی مشتری که می‌اومد، صاحب مغازه صدام میزد رنه بیا ببین مشتری چی میگه؟

فهمیدم فروش کار خیلی عجیب و غریبی نیست تو اگر به یک نفر کمک کنی خودش ازت میخره نیازی نیست بهش بفروشی.

کتاب‌های مختلفی می‌خوندم که چجوری توی فروش حضوری موفق بشم کلی ایده‌های جدید رو اونجا پیدا کردم، عملا باعث رونق اون مغازه شده بودم و واقعا مهره کلیدی بودم.

خلاصه بعد از مدتی به صاحب مغازه گفتم که من نمی‌خوام کار کنم دیگه. گفتش چرا تو که الان کارت خوبه همه مشتری‌ها تو رو میشناسن و اینجا برات جای بدی نیست، گفتم نه خودم می‌خوام تولید کنم، گفت چی میخوای تولید کنی؟ گفتم تیشرت چون ارزونترین جنسه، برگشت گفت الان چقدر سرمایه داری؟ نزدیک ۱ نیلیون جمع کردم.

گفت با ۱ تومن پس انداز می‌تونی یک طاق پارچه بخری و با یک طاقه پارچه فقط یک مدل تیشرت میشه تولید کرد، حالا اونم اگه بفروشی اگه نفروشی همش رو دستت میمونه.

منم گفتم خوب یه کاریش می‌کنم، گفت تو بیا باهم کار کنیم، من تولید می‌کنم تو طرح بده و فروش با تو! چند تا طرح زدیم همش موفق بود. بعد فهمیدم که جای من اینجا نیست اینجا یه جای کوچیکه و پتانسیل من خیلی بیشتر از ایناست.

راه‌اندازی فروشگاه اینترنتی لباس

چند دوست برنامه نویس و گرافیست داشتم و ایده آنلاین شاپ لباس رو بهشون گفتم که من تو بازار الان تقریبا اعتبار دارم، بیاید یه فروشگاه آنلاین اینترنتی لباس راه‌اندازی کنیم. من میرم لباس‌ها رو از این افرادی که می‌شناسم میگیرم و در ازای هر فروش ما ازشون درصد می‌گیریم. دوست‌هام اشتیاق نداشتند؛ فهمیدم که اینجوری کار کردن فایده‌ای نداره. یعنی به امید یه نفر بمونی کار پیش نمیره گفتم خودم باید طراحی وب‌سایت یاد بگیرم، با فیلم‌های آموزشی سطح وب یاد گرفتم. بعد برای اینکه هزینه نکنم دامین و هاست رایگان گرفتم و سایت رو بالا آوردم.

تو مسیر خیلی انگیزم افت می‌کرد و وب‌سایت‌های خارجی انگیزشی رو دنبال می‌کردم تا جون بگیرم. کار هر روز من خوندن مطالب انگیزشی شده بود تا اینکه ایده راه اندازی سایت انگیزشی به ذهنم رسید.

سوخت جت؛ انگیزشی‌ترین سایت فارسی زبان

سوخت جت

مطالب انگیزشی سایت‌های خارجی رو به زبان فارسی خیلی ساده گلچین کرده بودم. سایتی نبود بیاد تمام مطالب رو ساده و قشنگ قرار بده تا اینکه یک سایت راه انداختم.

اسم سایت 12CEO بود، شعارش “ما اینجاییم تا به شما اجازه ندیم رویایتان رو فراموش کنید” بعدها اسم سایت رو به sookhtejet تغییر دادم. یک سال و نیم تقریبا من هر روز یه مقاله میذاشتم و به پلن درآمدزایی فکر نکرده بودم تا اینکه دیدم یکسری از افراد با اسم‌های مشخص کامنت میزارند. انگار اینا هر روز سایت رو چک میکنن. یه پلاگین نصب کردم ببینم روزانه چقدر بازدید کننده داریم دیدم روزی ۱۰۰۰ نفر دارن از سایت من بازدید می‌کنند، اون وقت فهمیدم که رسانه‌ای در دست من هست که انگار داره کارش رو خوب انجام میده، اگر اشتباه انجام میدادم رشد نمیکرد.

اولین درآمد از سایت سوخت جت

یه روز با دوستم رفته بودیم کوه، برگشتنی یه ایده به ذهنم خطور کرد که مردم از محتوای وب‌سایتم راضی هستند و من یکسری محتوا ویژه تولید کنم و یه پلن حق اشتراکی تعریف کنم که هر کسی خواست بخره.

اشتراک یکماهه ۵۰۰۰ هزار تومان و اشتراک دو ماهه ۹۰۰۰ هزار تومان، همین که از کوه برمی‌گشتم نشستم پای سیستم کلی تحقیق کردم که چجوری این سیستم و ساز و کار رو بچینم، بالاخره درستش کردم و یه محتوای ویژه برای خرید قرار دادم و صبح که بیدار شدم، دیدم یک نفر اومده اشتراک دو ماهه خریده. فهمیدم که نشونه‌هاش داره میاد انگار در مسیر درستی هستم.

کم کم بازدیدکننده و تولید محتوای سایت زیاد شد و از اونطرف هم درآمد خوبی داشتم تا اینکه تنهایی به کارا نمیرسیدم که یکی از هم دانشگاهی‌هام بهم ملحق شد و الان هم در سوخت جت داره کار میکنه.

دفتر کاری نداشتیم و مجبور بودیم جلسات‌مون رو در کافه برگذار کنیم. یکی از دوستای دانشگاه گفتش آقا دوست داداشم یه دفتر نقشه کشی و معماری داره که دو تا اتاق خالی داشت من یکیشو گرفتم، تو هم میخوای بیا بگیر. منم گفتم؟! اره حتمآ

اتاق رو با ماهی ۲۵۰ تومن بهم اجاره داد؛ من واقعا رو ابرها بودم موقعی که کلید رو بهم داد و بعد فهمیدم آقا چه حس خوبی داره وقتی تو شرکت داری، هر موقع بخوای میتونی بیای بری. از همون اتاق کوچیک دونفره شروع کردیم و کم کم کار رو رشد دادیم تا اینکه امروز دفترمون در پاسدارانه ۱۵۰ متره الان بچه‌های حضوری بیش از ۲۰ نفر هستند.

بازدید وب‌سایت سوخت جت روزانه بیش از ۲۰ هزارتا شده، توی رسانه‌ها و مجلات مختلف دیگه مقالات ما چاپ میشه. من امروز با کارآفرینان خیلی موفقی در ارتباط هستم. بیش از ۱۲۰ هزار ممبر حق اشتراکی‌ داریم؛ از طرف دیگه بیش از ۲۰ هزار نفر در دوره‌های تخصصی سوخت جت شرکت کرده‌اند.

رنه سینانی میگه: میخوام وب‌سایت سوخت جت تبدیل بشه به یک جایی که هر وقت کسی انگیزش افت کرد، بتونه انگیزش رو دوباره بالا بکشه.

سرمایه گذاری‌های رنه سینانی

بخاطر علاقه‌ای که به حوزه تکنولوژی و فناوری جدید دارم، الان در زمینه رمز ارزها و بلاک‌چین سرمایه گذاری رو شروع کردم تقریبا چند سالی میشه در این حوزه به عنوان سرمایه گذار فعالیت می‌کنم.

این کل داستانی بود که من داشتم واقعیتش من بخاطر اون خاطراتی که دارم دوران خیلی سختی گذروندم، وقتی مثلا میدیدم پدرم اصلا چک هایش پاس نمی‌شد، مدام اون تصویر چون تو ذهنم بود یه ترس زیادی از ریسک کردن در من بود تا ۹۸ که اجازه نمیدادن من قدم‌های بلندتری بردارم، ولی سال ۹۸ خدا رو شکر ریشه رو پیدا کردم و باورهای محدود کننده رو شکوندم ‌و خیلی اتفاقات عجیب و غریب برایم رقم خورده است.

هم‌اکنون در کشور دبی سرمایه‌گذاری کرده است و روی کسب‌وکار آپولو کار می‌کند.

رنه چی برایش مهمه؟

رنه سینانی

اهداف بزرگ داشتن برایم خیلی مهمه؛ دوست‌هایی داشته باشم که بخوان یک فرهنگ جدیدی شکل بدن، بخوان یه تغییر مثبتی تو کشور ایجاد کنن و خدا رو شکر دوست‌هایی با ارتعاش بالا زیاد دارم.

دوست دارم بیشتر الهام بخش باشم، دوست دارم جسارت بلند پروازی رو تو هرکسی که به من فکر میکنه، زنده کنم. همچنین داشتن رویاهای بزرگ رو تبدیل کنم به یک نورم جامعه که تو با یک رویا به دنیا میای و نباید بزاری در طول زندگی اون رو ازت بگیرن. اون الکی به تو داده نشده، تو اصلا به این دنیا اومدی که بری رویاهات رو محقق کنی و محقق کردن رویا رسالت توست.

من همیشه در دوره‌هام میگم بچه‌ها باید تا جای ممکن شهامت بزرگ فکر کردن رو داشته باشید، اصلا تو ذهنتون خودتون رو محدود نکنید. یعنی همین الان به هر چی فکر میکنی بگو ده برابر، بزار بزرگ فکر کردن برات عادی بشه.

به عنوان حرف آخر رنه سینانی میگه برو سراغ رویاهات. رویایی که باعث اقدام کردن شما نشه، به نظر من خیال بافیه؛ اگر داری رویا پردازی میکنی، تو رویات غرق شدی، همه چی عالی اینقدر انرژیت رفت بالا که چشم هاتو باز میکنی، میگی آقا شروع کنم اون بینظیره، اون رویا رویای درسته!

مطمئنم تویی که این متن رو میخونی یه رویا تو عمق وجودت هست که الان شاید یه خورده گرد و خاک نشسته روش، اما میدونی کجاست و چیه، برو دنبالش و از شکست نترس. حتی اگر تو مسیر شکست بخوری بدون که اون شکست باعث یه پیروزی بزرگ در آینده است و بهت یک تجربه بی‌نظیر میده. هیچ وقت اجازه نده هیچکس تو رو در مسیر رویاهات متوقف کنه.

دوره ۱۲ ستون پولسازی

دوره ۱۲ ستون پولسازی

رنه سینانی که بیشتر از ۱۰ سال در زمینه قدرت فکر و رشد درآمد تحقیق می‌کنه، بعد از یکسال تحقیق و مصاحبه با افراد ثروتمند به ۱۲ ستون پولسازی رسید که تمام افراد ثروتمند و موفق دنیا این ستون‌ها را در زندگی خود ایجاد و رشد انفجاری درآمد رو تجربه کردند؛ این ستون‌های پولسازی همیشه ثابت و باعث رشد مالی افراد هستند.

رنه میگه: به جرأت میتونم بگم اگر بتونی پول رو وارد زندگیت کنی، ۹۵٪ مشکلاتت برطرف میشن و یا کمک میکنن دغدغه‌های غیرمالی‌ت راحت‌تر و سریع‌تر حل بشن.

جمع‌بندی

در تمام بیوگرافی‌های منتشر شده در سایت های کانتنت یک ویژگی مشترک بین همه افراد وجود داره و اون ناامید نشدن و ادامه دادنه. همونطور که رنه سینانی هم در مسیر رشد و موفقتیش با چالش‌هایی رو به رو بوده و سعی کرده با حل کردنشون رشد کنه. خوندن بیوگرافی افرادی مثل علی حاج محمدی، احمد کلاته، ژان بقوسیان و… درس‌های زیادی به ما میده. حتما در برنامه‌تون باشه که هر چند وقت یک بار در مورد افراد موفق مطالعه کنید و از زندگی اونا درس بگیرید.

پیج اصلی رنه سینانی در اینستاگرام: https://www.instagram.com/renesinani2

۲۵ خرداد ۱۴۰۱ تعداد فالوورها: ۳۵۱.۱۱۳
۱۰ مهر ۱۴۰۲ تعداد فالورها: ۱.۲۱۴.۷۰۰

4.7/5 - (234 امتیاز)
اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *